• وبلاگ : گل پيكر
  • يادداشت : چرا امام زمان الان ظهور نميكند؟...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام دوست خوب من حالت خوبه كه اره ممنونم بازم به وبلاگم سر زدي ممنون . نه عزيز مشكلي نيست اگه با ذكر م... باشه بهتره اگه دوست نداشتي هم مشكلي نيست . خوش و سلامت باشي با مادرت عزيز . روز زن و مادر به شما و مادر مهربونتون مبارك

    با سلام

    انتظار ديواري است به بلندي اسمان ريسماني است اويخته در هوا جاده اي است كه تا غروب امتداد يافته و حرف ناگفته ايست كه در سينه ي خاك گرفته است.انتظار شب بلندي است كه پايانش را خورشيد به يادگاري براي اسمان برده و ما همه منتظريم تا ديوار فرو ريزد ريسمان رها شود و انتهاي جاده نزديكترين نقطه ممكن ما منتظر شنيدن حرف ناگفته اي هستيم كه سحر را برايمان به ارمغان اورد. پس اي خورشيد طلوع كن ديوار فرو ريزد اي ريسمان رها شو كه ما انتظار سحر را مي كشيم ما منتظريم؟

    موفق باشي يا حق....................

    با سلام

    اميدوارم هميشه موفق باشيد.

    خيلي مباحث قشنگي داريد.

    البته در مورد ابزار مادي در مورد و مقابل امام زمان بعضي ها هم مي گويند در زمان ظهور مردم به ابزار واقعي دست پيدا مي كنند و البته آنها قدرتشان چندين برابر ابزار ماديست، مثلا در آن زمان مردم به جاي استفاده از ماشين به قدرت طي الارض دست پيدا مي كنند كه در هر لحظه مي توانند همان جايي كه مي خواهند باشند پس ديگر احتياجي به ماشين نيست در اصل چون ماشين ضعيف است نسبت به طي الارض ديگه كسي سراغ ماشين نمي ره و همينطور در مورد سلاحهاي جنگي

    اميدورام تونسته باشم منظورم رو برسونم در اين فضاي محدود.

    بهار ميرسد و با دست مهربانش شكوفه هاي عشق را نوازش ميكند و چهره عبوس و سرد غنچه ها را ميشكفد
    هزاران خوش الحان محبت اواز دوستي سر ميدهندو شميم دلنواز صميمت را در سراسر دشت مي پراكنند
    بهار از راه مي رسد و با اشك هايش زنگار بي وفايي و دلتنگي را از دلهاي پرستوهاي عاشق ميزدايد
    پرستو ها هم با اين اميد آشيانه خود را دوباره ميسازند آشيانه اي كه اگر بهار نمي امد اميدي به ابادي اش نبود
    پروانه هاي صفا گرداگرد گل هاي باغ مي چرخند و و مژده سرسبزي را بريشان به ارمغان مياورند

    چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاري است

    چگونه عکس تو در برق شيشه پيداست

    چگونه جاي تو در جان زندگي سبز است

    تو نيستي که ببيني چگونه پيچيده است

    طنين شعر نگاه تو در ترانه من

    تو نيستي که ببيني چگونه مي گردد

    نسيم روح تو در باغ بي جوانه من

    اگر صدايم کني ،شادمانه بال ميگشايم
    غصه هايم را در سبدي ميريزم و پشت در ميگذارم .
    آنگاه به آسمان خيره ميشوم تا فرشته ها
    از پله هاي ستاره پايين بيايند و مرا با خود ببرند .
    اگر همه درختان مال من بودنددفتر هايي گرد مياوردم
    هر درخت دفتري و هر دفتري پر از عاشقانه هاي من براي تو ...
    اگر همه پنجره ها حتي در دورترين نقطه اين کره خاکي مال من باشند ،
    از قاب رنگين و تازه يا رنگ و رو رفته آنها فقط تو را نگاه ميکنم
    و جز تو هيچ کس و هيچ چيز را به چشمهايم راه نميدهم ...

    دل من گرفته زين‌جا

    هوس سفر نداري

    ز غبار اين بيابان؟

    همه آرزويم، اما

    چه کنم که بسته پايم

    به کجا چنين شتابان؟

    به هر آن کجا که باشد

    بجز اين سرا سرايم

    سلام مطالب بسيار جالبي نوشتيد موفق باشيد به منم سر بزنيد
    سلام ببخشيد نتونستم بخونم ولي سيوش ميكنم بعداً ميخونمش! شرمندم
    سلام دوست عزيز با اجازه شما را در اسرع وقت لينك مي كنم