چه عالي نوشتي.... واقعا عالي نوشتي.....وقت کردي يه سر به من بزن خوشحالم ميکني....تازه وبلاگ زدم.....منو راهنمايي کن.....اي من يه چيزايي سر هم ميکنم....چرت و پرته....شعر که نيست....ولي تو خيلي زيبا نوشتي.....
آخرين جرعه جام را بخوريم...
تا که مست شويم و حيران....
ترس ز هشياري دارم....
که هشياري دردناکه...
ميخواهم مست مست باشم....
تا صبح پيمانه را پر کن....
مراقب باش مرا....
نزاري افسوس بخورم....
نميخوام هشيار بشم....ورنه
ميشنوي فرياد هاي سوخته م ....
به نام حضرت دوست
.
صداي پاهايش را ميشنوي؟
دارد ميآيد!
رجب را ميگويم
رسيد [گل]
پشت درب ايستاده
خانه دل را از غير « او » خالي كرده ايم؟
درب را كه باز ميكني رودي ميبني به چه زيبايي و به چه عظمت
ميگويي:
آه خداي من چرا خانه من درون اين رود قرار گرفته؟!
تن را به رود ميسپاري
دستهايت را به درونش ميبري
مشتي و
شايد عهم پيمانهاي و
شايد هم جرعه از آن رود مينوشي
آنگاه که جرعه نوش « رجب » شدي
و
فرياد بر آور
سلام بر حسين (ع)
در پناه حضرت دوست
( بنام تو اي آرام جان )
مرد سرش را پايين آورد و به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را ديد ، زن نيزبه آب رودخانه نگاه مي کرد , مرد را ديد
در نگاه انها غم موج ميزد ، خدا غم آنها را مي ديد و غمگين بود.
خدا گفت : من شما را بسيار دوست دارم شما نيز همديگر را دوست بداريد و با هم مهربان باشيد.
خدا به آنها مهرباني بخشيد و .....
عزت زياد ..... يا علي مدد
سلام بهاره جون
ميبخشي باز دير شد
گرفتاري زياده ديگه
شرمنده
خيلي زيباست و فكر كنم از امام سجاد باشه
موفق باشي
فعلا
عزيز كارت محشره !
ازت خواهش ميكنم برام دعا كني !