کسي آهسته مي گريددرون سينه ي زينبدل او مي زند پر پرميان دست هاي شب
حسين از گوشه ي چشمشغمش را مي کند جاريحسن چون شمع مي سوزدميان خواب و بيداري
چرا اين کودکان ، امشبهمه تا صبح بيدارندکنار بستر مادرسيه پوش و عزادارند
خداوندا ، چرا امشبچراغ خانه خاموش استچرا امشب علي گريانبه جمع کودکان پيوست
کسي ديگر نمي خواندلا لايي هاي مادر رادل ِ مهتاب مي سوزدبراي خانه ي زهرا
( رودابه حمزه اي )