سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه دو مسلمان یکدیگر را ببینند و یکی از آنان به دیگری سلام کند و با او دست دهد، محبوب ترین آنان نزد خداوند، خوش روترین آنان نسبت به دیگری است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----245478---
بازدید امروز: ----2-----
بازدید دیروز: ----35-----
گل پیکر

 

نویسنده: بهار
چهارشنبه 85/4/7 ساعت 9:4 عصر

صبح ابوبکر و عمر به همراه مردم به قصد تشییع و نماز بر جنازه حضرت زهراعلیهاالسلام حرکت کردند و بر در خانه حضرت جمع شدند. ولى ناگهان شنیدند که مقداد خطاب به مردم گفت:«دیشب فاطمه را دفن کردیم».از سوى دیگر مردم با چهل صورت قبر جدید در بقیع روبرو شدند که به هم شباهت داشتند و قابل تشخیص نبودند.

 فریاد مردم بلند شد و یکدیگر را سرزنش کردند و گفتند: پیامبراتان تنها یک دختر از خود به یادگار گذاشت. اکنون که از دنیا رفت چرا باید دفن شود در حالى که در تشییع و نماز او شرکت نکرده‏اید و جاى قبر او را هم نمى‏دانید؟!

 عمر نگاهى به ابوبکر کرد و گفت: من به تو نگفتم برنامه دفن فاطمه را انجام مى‏دهند؟!

 سپس آنها نزد امیر المؤمنین علیه‏السلام آمدند و گفتند: به خدا قسم، هر چه که براى ما آشوب به پا مى‏کند و ما را ناراحت مى‏کند انجام مى‏دهى. این هم یکى از دشمنى هایى است که در سینه ات نسبت به ما دارى.

 حضرت فرمود: فاطمه علیهاالسلام همان بانویى است که من براى شما اجازه عیادت از او گرفتم و دیدید که به شما چه گفت. به خدا قسم به من وصیت کرده بود که شما دو نفر بر سر جنازه او و نماز بر او حاضر نشوید. من هم کسى نیستم که امر او و وصیتش را مخالفت کنم .

 

 تصمیم نبش قبر

 عمر گفت: این سر و صداها را رها کن. هم اکنون کنار قبرها مى‏روم و آنها را نبش مى‏کنم تا جنازه فاطمه را پیدا کنم و بر بدن او نماز بخوانم! حضرت فرمود: به خدا قسم، اگر کوچکترین اقدامى در این باره کنى در حالى که مى‏دانى هرگز بر جنازه فاطمه علیهاالسلام دست نخواهى یافت مگر آنکه سرت را که چشمانت در آن است از تنت جدا شود - آنگاه من جز با شمشیر با تو روبرو نخواهم شد قبل از آنکه بتوانى کارى انجام دهى.

 عمر فریاد زد: عده‏اى از زنان مسلمین بیایند تا این قبرها را بشکافیم و جنازه فاطمه را پیدا کنیم تا بر او نماز بگذاریم و قبر او را زیارت کنیم!

 عکس العمل امیر المؤمنین علیه‏السلام در مقابل تصمیم نبش قبر فاطمه علیهاالسلام

 این خبر به امیر المؤمنین علیه‏السلام رسید. حضرت با قباى زرد رنگى که در جنگهاى شدید مى‏پوشید با حال غضبناک که چشمانش سرخ شده و رگهایش بالا آمده بود با تکیه بر شمشیر ذوالفقار آمد تا وارد بقیع شد.

   یک نفر جلوتر سراغ مردم رفت و خبر داد که على بن ابى طالب مى‏آید و به خدا قسم یاد مى‏کند که اگر سنگى از این قبرها حرکت داده شود شمشیر خواهد کشید تاهمه را بکشد.

 عمر و یارانش مقابل حضرت در آمدند و عمر گفت: چه خبر است اى اباالحسن، بخدا قسم قبر او را مى‏شکافیم و بر او نماز مى‏خوانیم!

 امیر المومنین علیه‏السلام لباس عمر را گرفت و او را تکانى داد و فرمود: اى عمر، حق خودم را رها کردم تا مردم از دین برنگردند، و امّا قبر فاطمه، قسم به آنکه جان على بدست اوست، اگر تو و یارانت در این باره کوچکترین اقدامى کنید زمین را از خون شما سیراب مى‏کنم. اکنون اگر مى‏خواهى اقدام کن .من اگر شمشیر بکشم آن را غلاف نمى‏کنم مگر با گرفتن جان تو!

 ابوبکر جلو آمد و گفت: اى اباالحسن بحقّ پیامبر و بحق آنکه بالاى عرش است عمر را رها کن. بدانکه آنچه تو کراهت دارى انجام نمى‏دهیم. امیر المومنین علیه‏السلام عمر را رها کرد و مردم متفرق شدند و از آن روز فکر پیدا کردن قبر فاطمه علیهاالسلام را از یاد بردند.


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • با عرض معذرت از امام زمان (عج)
    :(((
    :((
    خدا تنها تکیه گاه
    چند حدیث مفید...
    روزها نو نشده....
    شکسپیر گفت...
    خداوندا...
    ...
    یا امام زمان کی میایی؟
    خدایا...
    ای خدای مهربون ...
    گنجشک به خدا گفت:
    ...
    سلام بر پیامبرخوبی ها...
    [همه عناوین(72)][عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من


  • مطالب بایگانی شده

  • لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو


  • ningBet

    <

    جدیدترین قالبهای بلاگفا


    جدیدترین کدهای موزیک برای وبلاگ

    >
  •