• وبلاگ : گل پيكر
  • يادداشت : رجب امد
  • نظرات : 6 خصوصي ، 69 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    - نهى از اظهار نظر در امور دينى

    كسانى مى‏توانند در امور دينى اظهار نظر كنند كه در اين كار خبره باشند. اگر سيره معصومان عليه السلام را ملاحظه كنيم، احاديث ‏بسيارى ‏در نهى از فتواى بدون علم و اظهار نظرهاى كم ‏مايه در امور دينى‏ مى‏يابيم. بعد از شهادت امام رضا عليه السلام، وضعيت شيعيان مقدارى ‏متزلزل گرديد; به حدى كه برخى از بزرگان مانند يونس بن‏ عبدالرحمان نيز دچار لغزش شدند. در تاريخ آمده است: عده‏ اى ازبزرگان شيعه مانند ريان بن صلت، صفوان بن يحيى، يونس بن‏ عبدالرحمان و ديگران در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغداد گردآمدند و در سوگ امام رضا عليه السلام به گريه و زارى پرداختند. يونس ‏به آنان گفت: از گريه دست ‏برداريد. براى امر امامت چاره ‏اى ‏بينديشيد و ببينيد تا اين كودك (امام جواد عليه السلام) بزرگ شود، چه كسى‏عهده‏ دار امامت ‏شيعه گردد و ما مسايل خود را از چه كسى بپرسيم. در اين هنگام، ريان بن صلت ‏برخاست و گلوى يونس را فشرد و گفت: معلوم شد تو در عقيده‏ ات در مورد امامت استوار نيستى; زيرا اگر امر امامت از جانب خدا باشد، فرقى بين طفل يك روزه و پيرمرد صدساله نيست.

    سپس حدود هشتاد نفر از بزرگان شيعه براى انجام ‏مراسم حج و ديدار با امام جواد عليه السلام عازم مدينه شدند. آنها هنگام ‏ورود به مدينه به خانه امام صادق عليه السلام كه در آن هنگام خالى از سكنه بود. رفتند. بعد از مدتى عموى امام جواد عليه السلام (عبدالله بن ‏موسى) وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصى بلند شد و گفت: عبدالله ‏پسر رسول خدا است و هركس پرسشى دارد، از او بپرسد.

    او مى‏خواست ‏زمينه جانشينى عبدالله بن موسى را به جاى امام رضا عليه السلام فراهم ‏سازد. چند نفر از حاضران مسايلى را پرسيدند، ولى عبدالله‏ پاسخهاى نادرست داد. شيعيان غمگين و ناراحت ‏شدند و تصميم ‏گرفتند. مدينه را ترك كنند. در اين هنگام، امام جواد عليه السلام وارد شد، به پرسشهاى شيعيان پاسخهاى درست و قانع كننده داد و خطاب‏ به عمويش فرمود: عمو! از خدا بترس; چرا با اين كه در ميان امت داناتر از تو وجود دارد، اظهار نظر مى‏كنى؟ در قيامت چه جوابى خواهى داشت؟