• وبلاگ : گل پيكر
  • يادداشت : يا صاحب الزمان ...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 16 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    با سلام

    رنج است زيستن درد است ماندن در سايه سار شوم اين فضا سخت است بودن در درياي شور نا اميدي عشق است رفتن سوز است ماندن سر به اسمان دارم دست بر دعا اشک بر چشم در انتظار معجزه اي گام بر سرزمين رنج دارم

    موفق باشي يا حق..................

    سلام عليكم .

    حسب الامر جهت عرض ادب و سلام خدمت رسيدم .

    ممنون از تشريف فرمايي .

    سلام همشهري گل خودم

    خوبي؟

    خشي؟

    ممنون كه بهم سر زدي

    من زياد نميتونم بيم تو نت خيلي گرفتارم ببخشد

    ادت مكنم با اجازه

    سلام

    ببخشيد كه نتونستم بهتون سر بزنم

    البته نا گفته نماند يه بار اومدم ولي نظر ندادم چون عجله داشتم .

    سوز هجران تو داريم كجايى اى دوست!
    جمله بى صبر و قراريم كجايى اى دوست!

    بازم سر بزني خوشحال تر ميشم.

    يا علي

    بعد از اين انتظار مي آيد
    همنشين با بهار مي آيد
    گفته بودم که صبر کن اي دل
    عشق روزي بکار مي آيد
    گوش کن ، ها ، صداي شيهه ي اسب
    گوييا يک سوار مي آيد
    يعني آن آشناي ِ شور انگيز
    آري آن بيقرار مي آيد
    عجل الله ، کار ِ خود را کرد
    با دم ِ ذوالفقار مي ايد
    ( داود نوروزي )
    آن قدر سرايم که بيايي گل ِ نرگس
    تا جلوه کني رخ بنمايي گل نرگس
    تا کي نم آبي به کف آريم و بپاشيم
    در راه و در آخر تو نيايي گل نرگس
    آخر قدمي رنجه کن اي عشق بچشمم
    من تشنه ام و چشمه شمايي گل ِ نرگس
    اي جلوه ي هستي نفست باده پرستي
    هم تار تويي ، هم تو نوايي گل ِ نرگس
    هر جا که روم باز بياييم به سراغت
    چون چاره و چون چاره گشايي گل ِ نرگس
    قدر تو بلند است ، نشايد که رسم من
    چون پاي ندارم و نه نايي گل نرگس
    دل جاي تو و خانه ي دل چشم براهت
    تا جلوه کني عدل خدايي گل نرگس
    ( رسول کريمي )
    اي روشني ديده ي احرار کجايي ؟
    وي شمع فروزان ِ شب ِ تار کجايي ؟
    اي دسته گل ِ سر سبد باغ ِ رسالت
    وي وارت ِ پيغمبر مختار کجايي ؟
    بر مردم ِ محروم و ستمديده و رنجور
    اي آنکه تويي مونس و غمخوار کجايي ؟
    جانها به لب آمد ز فراق ِ رخ ِ ماهت
    هستيم همه طالب ديدار کجايي ؟
    اي مهدي موعود بيا تا که نماييم
    جان و سر خود بهر تو ايثار کجايي ؟
    اي منتقم ِ خون ِ شهيدان ِ ره ِ حق
    بنيانکن ِ بنياد ستمکار کجايي ؟
    ( محسن حافظي )
    صد هزاران اوليا روي زمين
    از خدا خواهند مهدي را يقين
    يا الهي ! مهديم از غيب آر
    تا جهان عدل گردد آشکار
    مهدي هادي است تاج اتقيا
    بهترين ِ خلق ، برج اوليا
    اي تو ختم اولياي اين زمان
    وز همه در معني نهاني جان جان
    اي تو هم پيدا و پنهان آمده
    بنده عطارت ثنا خواه آمده
    ( عطار نيشابوري )
    چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن
    به رخت نظاره کردن ، سخن خدا شنيدن
    ( سيد بحر العلوم )
    بت پرستان ترک تازي مي کنند
    با کلام الله بازي مي کنند
    تيغ بر کش تا تماشايت کنند
    تا که نتوانند حاشايت کنند
    پاک کن از دامن دين ننگ را
    اين عروسک هاي رنگارنگ را
    با تو در آيينه ي ليل و نهار
    بازتاب ديگري دارد بهار
    ( آغا سي )
    بت پرستان ترک تازي مي کنند
    با کلام الله بازي مي کنند
    تيغ بر کش تا تماشايت کنند
    تا که نتوانند حاشايت کنند
    پاک کن از دامن دين ننگ را
    اين عروسک هاي رنگارنگ را
    با تو در آيينه ي ليل و نهار
    بازتاب ديگري دارد بهار
    ( آغا سي )
    از خدا برايتان : روزي ِ مريم و قصر آسيه
    تقواي حسين و قلب خديجه
    دوستي فاطمه و جمال يوسف
    ثروت قارون و حکمت لقمان
    ملک سليمان و صبر ايوب
    عدالت علي و حياي زينب
    عمر نوح و محبت اهل بيت
    را خواستارم . ميلاد نور و منجي حق مبارک . به اميد ظهورش دست دعا بر داريم . اللهم عجل لوليک الفرج .
    مژده اي دل که مسيحا نفسي مي آيد
    بوده دل بيقرار، يكسره چشم انتظار
    تا كه ببيند تو را، اي ضربان بهار!
    غايب سبز صبور! چشم تو، يك چشمه نور
    لذت يك دم حضور، كرده مرا بي قرار
    نبض زمان، دست توست! جمله جهان، مست توست
    غرق دعا مي شوم، تا كه شوي آشكار
    سبز خرامان تويي! باد گل افشان تويي!
    پرده غيبت بدر، از سر رحمت بيار
    نيت پروازكن، نغمه ما سازكن
    لب به سخن بازكن، اي صنم گلعذار!
    عالم و آدم تمام، منتظران قيام
    تا بفرستي پيام، سر برسد انتظار
    ارمغان فشمي
    يوسف مصري نمي آيد به كنعان دلم
    بازسر را مي گذارد غم به دامان دلم
    بي حضورچتر دستانت ببين يعقوب وار
    مانده ام امشب دوباره زير باران دلم
    خوب مي داني زليخاي جنون با من چه كرد
    پاره شد در ماتم عصمت گريبان دلم
    نوح من ! خاصيت عشق است امواج بلند
    كشتي ات را بشكن و بنشين به طوفان دلم
    كي بهارت مي وزد بر گيسوان حسرتم
    كي نگاهت مي شود اي خوب مهمان دلم ؟
    تا بگويي با من از عرياني اندوه خويش
    تا بگويم با تو از اسرار پنهان دلم
    بوي پيراهن مرا كافي است تا روشن شود
    چشم تاريك و شب خاموش كنعان دلم
    فاطمه تفقدي
    بسم الله الرحمن الرحيم
    اللهم کن لوليک الحجه بن الحسن صلوات عليه وعلي ابائه في هذه الساعه وليا وحافظا وقائدا وناصرا ودليلا و عينا حتي تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فيها طويلا.

    بيا كه بى تو...<\/h1>

    بيا كه بى‏تو نه سحر را لطافتى است و نه صبح را صداقتى؛ كه سحر به شبنم لطف تو بيدار مى‏شود و صبح به سلام تو از جا بر مى‏خيزد.

    بيا كه بى‏تو آينه‏ها، زنگار غربت گرفته‏اند و قطار آشنايى‏ها، فرياد غريبى مى‏كشد، هيچ كس حريم اطلسى‏ها را پاس نمى‏دارد و بر داغ لاله‏ها مرهم نمى‏گذارد. بيا كه بى‏تو قنوت شاخه‏ها، اجابتى جز غروب تلخ خزان ندارد.

    بيا كه بى‏تو كدام دست مهر، سرشك غم از ديدگان يتيمان بر مى‏گيرد؟ و كجاست آغوش مهربانى كه دل‏هاى زخمى را به ضيافت ابريشمى بخواند.

    بيا كه بى‏تو آسمان دلم اسير تيرگى هاست و هرگز ستاره اميد در برج اقبال، رحل خوش بختى نمى‏افكند.

    اى آبِ آب، رودخانه‏ها عطش ديدار تو را دارند و در بستر انتظار به سوى درياى ظهور تو شتابان‏اند.

    قامتى به استوارى كوه، دلى به بى‏كرانگى دريا، طراوتى به لطافت سبزينه‏ها، سينه‏اى به فراخى آسمان‏ها و صميميتى به گرمى خورشيد بايد تا تو را خواند و كاروان دل‏ها را به منزلگاه اميد كشاند. اين همه را كه اندكى بيش نيست، از دل شكسته‏ترين منتظران تاريخ دريغ مدار، كه ظهور تو اجابت دعاى ماست

    مهدي خوب زهرا

    وقتي بياي بهار مي شه دوباره تو آسمون پر ميشه از ستاره
    وقتي بياي دنيا چراغون ميشه دشت و دمن شکوفه بارون ميشه
    وقتي بياي بچه اي گريون نمي شه واسه يه نون پدر تو زندون نمي شه
    وقتي بياي شاه و گدا نداريم ما ديگه هيچ وقت غم نان نداريم
    وقتي بياي ظلم و ستم نمي مونه دود مي کنيم اسفند دونه دونه
    وقتي بياي شرمند ميشه خورشيد تو آسمون جايي نداره خورشيد
    وقتي بياي دنيا به خود مي باله هديه به تو گل هاي سرخ لاله
    وقتي بياي مهدي خوب زهرا آهومي شم در بدر تو صحرا

    آن چه مي خوانديد دل سروده هاي نازنيني است نا بينا و فاقد حرکت دست و پا هنرمندي که
    درآسايشگاه معلولين و سالمندان کهريزک زندگي مي کند قادر به خواندن نيست و همين طور نوشتن
    دستي هم در تئاتر و موسيقي دارد که در سال 84در چشواره تئاتر معلولين نفر اول شد
    لازم به ذکر است که فقط دو انگشت اين عزيز حس دارد و باهمين دو انگشت زيبا يي هايي
    را مي بيند و مي سازد که بيشتر ما از آن بي نصيب و بي بهره ايم
       1   2      >